وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

فصل دل تکانی

امروز پنج شنبه 10 اسفنده یروز خوب با یه هوای خیلی خوب بهاری من و وانیا با دوستمون مامان محمدعرفان قرار بود بریم هفت حوض برای مامان محمدعرفان وسایل سفره هفت سین بخریم قرارمون ساعت 10.30 جلوی ارا گل بود ما یکمی زودتر رسیدیم برای اینکه حوصلمون سر نره بسمت هفت حوض رفتیم توی راه اونا رو دیدیم قدم زنان رفتیم سراغ جاهایی که می دونستیم وسایل تزئینی دارن یکمی اونا رو دیدیم مامان محمدعرفان گفت وسط میدون هفت حوض جشنواره ای فرهنگی بپا شده که او اونم وسایل سفره هفت سین رو می فروشن رفتیم وسط میدون دیدیم که غرفه هایی کوچیکی برای این کار تعبیه شده یه جایی هم برای نقاشی بچه ها در نظر گرفته شده بود رادیو فصلی دل تکانی هم بصورت زنده برنامه اجرا میکرد با وانیا ...
10 اسفند 1391

بازم جمع مامانا و نی نی های کلوپمون

امروز سه شنبه 10 بهمن ماهه و مصادفه با میلاد پیامبر اکرم یروز خوب و قشنگ که با بارونی که خدا برامون فرستاده قشنگتر شده با مامانای کلوپمون قرار گذاشته بودیم بریم خانه بازی که تو مجتمع دنیای نوره رفتیم البته خیلی هماهنگ نبود و مامانا دیر و زود اومدن من و تارا و مریم پندار زودتر از بقیه رفتیم بعدشم الهام با اون دوقلوهای خوشگلش - حدیث - دو تا ساراها- مامان ماهان گلی اومدن ما یکم زود برگشتیم چون جایی دعوت بودیم وقتی از اونجا اومدیم بیرون گلاره و انی رو دیدیم یه چرخی تو پاساژ زدیم و موقع بیرون اومدن از پاساژم صفورا و اوا رو دیدیم متاسفانه سهیلا نیومده بود چون ارتا تب داشت الناز و نازی هم نیومدن با این اوصاف بد نبود و یساعتی اونجا بودیم و از دیدنشو...
8 اسفند 1391
1